خلاصه داستان: سریال اقتباسی از رُمان ۱۱.۲۲.۶۳ استیفن کینگ و درباره یک معلم مدرسه به نام جیک اپینگ است که با استفاده از دریچه ایی به گذشته بازمیگردد تا از ترور جان اف کندی در تاریخ ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ و همچنین از ترور مارتین لوتر کینگ و جنگ ویتنام جلوگیری کند. اما…

خلاصه داستان: «دیل دنتون» (ست رجن) مصرف کننده مواد مخدر برای شام باید به خانه نامزدش برود اما ابتدا باید احضاریه را تحویل دهد که در هنگام تحویل شاهد قتل میشود. او فرار میکند اما قاتل او را می بیند و ...

خلاصه داستان: داستان فیلم درباره‌ی قضایای به هم پیوسته‌ی سه زوج در سه شهر نیویورک، پاریس و رم است که هر یک از این زوج های اسرار خود را دارند. و همچنین عشق، شور و هیجان، رمز و راز، خیانت و امید از چاشنی های اصلی فیلم می باشد.

خلاصه داستان: یک نوجوان دبیرستانی خجالتی و ترسو پس از اینکه توسط یک عنکبوت جهش یافته گزیده میشود، خصوصیاتی همانند عنکبوت ها در بدن خود مشاهده می کند. بعد از حادثه غم انگیزی که برای خانواده اش رخ می دهد، او تصمیم می گیرد از این توانایی های منحصر به فردش، همانند قهرمان‌ها در مقابل انسان های شرور استفاده کند.

خلاصه داستان: در طول تعطیلات، "ند" به دیدار دوستش و خانواده اش میرود که متوجه می شود با بزرگترین کابوس خود رو به رو شده است، او فردی خوش بین است اما از لحاظ اجتماعی بی دست و پا می باشد، ولی دوست پسر میلیاردرش "لایرد" رقابتی را ترتیب می دهد که "ند" را بسیار وحشت زده می کند.

خلاصه داستان: «پیتر پارکر» (مگوایر) خود را از فعالیت های نجات بخش کنار کشیده و با زحمت درسش را در دانشگاه کلمبیا ادامه می دهد و کما کان به عنوان عکاسی نیمه وقت برای روزنامه ی «دیلی با گل» کار می کند. تا این که ناچار می شود برای مقابله با تهدیدات دانشمند دیوانه ای به نام «دکتر اکتاویوس» (مولینا) وارد عمل شود...

خلاصه داستان: «پیتر پارکر» (مگوایر) هنوز برای روزنامه ی «دیلی باگل» کار می کند و هنوز آماده است تا در هیئت «اسپایدر من» به کمک مردم بشتابد. تا این که یک توده ی سیاه رنگ ماورای زمینی خود را به بدن او می چسباند و «پیتر» را متوجه نیمه ی تاریک وجودش می کند. به این ترتیب یک «اسپایدر من» خشن و بی رحم پا به عرصه می گذارد...

خلاصه داستان: «جیک هوارد» (جیمز فرانکو) که از خانواده ای کشتی ساز می باشد، به مادرش قول داده که وارد آموزشکده دریایی آناپولیس بشود...

خلاصه داستان: داستان یک فعال همجنسگرا و بنیانگذار مجله که پس از روی آوردن به خدا از همجنسگرایی نجات می یابد.

خلاصه داستان: در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم، «ژنرال داگلاس مک آرتور» تصمیم گرفت به قولی که در سال 1942 داده بود، وفا کند و دوباره پس از عقب نشینی اجباری از فیلیپین، به آن جا برگردد. بیش از پانصد سرباز امریکایی در اردوگاهی در فیلیپین اسیر ژاپنی ها بودند و با آنان رفتاری بی رحمانه صورت می گرفت و «مک آرتور» می خواست مطمئن شود که این سربازها صحیح و سالم به کشورشان باز می گردند.