خلاصه داستان:
ویل ترنر و الیزابت سوان که قصد دارند بزودی با هم ازدواج کنند بجرم کمک به کاپیتان جک اسپارو برای فرار از دست قانون بازداشت می شوند. لرد کاتر که دستور این بازداشت را داده به ویل و الیزابت می گوید اگر آنها به او کمک کنند تا جک را پیدا کرده و قطب نمای جادویی اش را از او بگیرد، آنها را مجازات نخواهد کرد...
خلاصه داستان:
كاپیتان باربوسا و الیزابت سوآن و ویل ترنر برای نجات جك اسپارو و مروارید سیاه به سنگاپور می روند این در حالی است كه آنها برای نجات كاپیتان جك اسپارو باید یك دزد دریایی چینی را پیدا كرده و نقشه دریایی كه محل كاپیتان جك را نشان می دهد را از او بدزدند، در ادامه داستان مجمعی به نام برادران وارد داستان می شوند كه باعث پیروزی دزدان دریایی كارائیب در مقابل كمپانی هند شرقی می شوند و ....
خلاصه داستان:
«ناخدا باربوسا» (راش) کشتی «ناخدا جک اسپارو» (دپ) به نام «مروارید سیاه» را در اختیار می گیرد و بعدا به شهر پورت رویال حمله می برد و «الیزابت سوان» (نایتلی) دختر فرماندار (پرایس) را می رباید. «ویل ترنر» (بلوم) دوست دوران کودکی «الیزابت» با «جک» متحد می شود تا «الیزابت» را نجات دهند و «مروارید سیاه» را دوباره به چنگ آورند. اما نفرینی باعث شده «باربوسا» و خدمه اش برای همیشه در پرتو هر نور مهتابی به اسکلت هایی زنده تغییر شکل یابند...
خلاصه داستان:
این فیلم داستان مردی است به نام «بارناباس کالینز» ( دپ ) که یک روز درسال ۱۷۵۲ میلادی قلب جادوگری به نام «آنجلیک بوچرد» ( گرین ) را می شکند این جادوگر او را تبدیل به خون آشامی کرده و زنده به گورش می کند. حالا بعد از ۲۲۰ سال او آزاد شده و اتفاق های عجیبی در انتظارش است...
خلاصه داستان:
بالتیمور، سال ۱۹۵۴. دوران ظهور راک اندرول. «وید واکر» معروف به «بچه ننه» (دپ)، جوان بزهکاری است که به خاطر اعدام پدر و مادرش همیشه اشک از گونه هایش جاری است. «بالدوین» (میلر) که رقیب «بچه ننه» است، با او و دوستانش درگیر می شود. در اغتشاشی که به راه می افتد، «بچه ننه» مقصر شناخته می شود، در نتیجه او را به دارالتأدیب می فرستند...
خلاصه داستان:
هالیوود، سال 1951. «ادوارد د. وود جونیر» (دپ)، کارگردان فیلم های کم هزینه سعی می کند به هر طریقی فیلمی با شرکت دوستش، «دولورس فولر» (پارکر) بسازد. «وود» با «بلالوگوسی» (لندو)، بازیگر قدیمی فیلم های ترسناک که اینک به مرفین معتاد شده، ملاقات می کند و درصدد ساختن فیلمی با شرکت «لوگوسی»، «دولورس فولر» (پارکر) و یک کشتی گیر سوئدی سنگین وزن به نام «تور جانسون» (استیل) برمی آید.
خلاصه داستان:
در سال ۱۸۸۸ در لندن، فقر و بدبختی باعث بوجود آمدن زندگیهای هولناکی در محله وایت چاپل شده است. در این زمان فردی جنایتکار و بدنام به اسم «جک ریپر» در این محله مشغول آدمکشی و از بین بردن زنان فاحشه است. یک بازرس اسکاتلندیارد به اسم «فرد آبرلین» (جانی دپ) با کمک همکارش «پیتر گادلی» در پی این هستند که بفهمند این قاتل زنجیره ای کیست و چرا این زنان را بطور وحشیانه می کشد...
خلاصه داستان:
در شهر دور افتاده و سوت وکور آندورا در ایالت آیووا، «گیلبرت گریپ» (جانی دپ) از برادر عقب مانده ی خود «آرنی» (لئوناردو دی کاپریو) و مادرش که از فرط چاقی هیچ گاه از خانه خارج نمی شود، مراقبت می کند. با ورود «بکی» (لوییس) ـ که همراه مادر بزرگش سفر می کند ـ به شهر، «گیلبرت گریپ» برای نخستین بار عشق را تجربه می کند...